هجرت به روشنایی
|
داستان مسلمان شدن یک زن ایسلندی - آنا لیندا تراوستادوتیر 1) من با نام ، "آنا لیندا تراوستادوتیر" در خانواده ای با والدین ایسلندی/دانمارکی در ریکیاویک ایسلند در سال 1966 متولد شدم و در کلیسای لوتران[1] غسل تعمید[2] داده شدم.
هنگامی که جوان بودم خانواده ام به ون کوور کانادا و سپس به نیویورک کوچ کردند. دبیرستان را در سن 16 سالگی و در سال 1988 تمام کردم. مدرک کارشناسی ام را از دانشگاه مک گیل در مونت رآل کانادا اخذ کردم و از آن موقع با سفر به دور دنیا به مطالعه و کار پرداخته ام. مبدأ سفرهایم دانمارک و در سال 1990 بود.
2) در سال 1997 هنگامی که در قاهره زبان عربی می خواندم، یکی از دخترهایی که دوستم بود و یک مسیحی تجدید حیات یافته بود برایم یک کتاب مقدس جیبی آورد که مشتمل بر هر دو بخش عهد عتیق و عهد جدید بود. بسیار خشنود و خوشحال شدم چون تصمیم گرفته بودم حتماً بدانم در کتاب مقدس چه مطالبی هست. و احساس می کردم بدون مطالعه آگاهانه کتاب مقدس به سختی می توانم خودم را مسیحی به شمار آورم.
3) در سال 1998 هنگامی که در دانشگاه دمشق مشغول تحصیل بودم همه کتاب مقدس را خواندم، از صفحه اول تا آخر، و از آنچه می خواندم هم نت برداری می کردم، هنگامی که این کار به اتمام رسید دریافتم که ناهماهنگی های فراوانی وجود دارد، مطالب بسیاری که با آنها موافق نبودم. مانند تصویری که از رابطه خدا و زنان در عهد عتیق به دست می دهد، تازه اگر همه مطالبی را که "پولس" در عهد جدید نوشته است، مطرح نکنیم. و هنگامی که من درباره مردان مقدس و پیامبران مثل نوح، لوط، داوود و غیره مطالبی خواندم متوجه شدم که احترامی برایشان قائل نیستم، من موسی را (از عهد عتیق) و عیسی (عهد جدید) را دوست دارم و می ستایم.
4) چون قبلاً تورات را خوانده بودم، تلاش کردم که نسخه کاملی از تلمود یهودیان به دست آورم که نتیجه ای نگرفتم. من همیشه شنیده بودم که یهودیان (البته غیر از اصل مذهب اصلاح شده شان) کسی را که به یهودیت تغییر مسلک دهد به رسمیت نمی شناسند. نیز شنیده بودم که بسیاری و البته نه همه یهودیان صهیونیست هستند (و از اسرائیل دفاع می کنند). و من هم به سختی ضد صهیونیست و ضد اسرائیلی هستم و طبیعتا طرفدار فلسیطینی ها به علاوه من به دنبال دینی می گشتم که تغییر مسلک داده ها را به رسمیت بشناسد. مقداری روی بودیسم کار کردم ولی به این نتیجه رسیدم که بودیسم برای من مناسبت نیست، چون بودایی ها به خدا اعتقاد ندارند در حالیکه من به شدت به خدا معقتدم و همیشه هم بوده ام. بودیسم البته هنوز به عنوان یک جایگزین جالب برای روش زندگی خوب است. من و مادرم درباره هندوئیسم بسیار صحبت می کردیم و به همین علت من بسیار به آن علاقمند بودم ولی خدایان هندو برای من خیلی زیاد بودند. به همین علت هندوئیسم هم از بحث بیرون است، هم به این علت و هم به دلیل اینکه به آیین هندو نمی شود تغییر مسلک داد.
5) هنگامی که پسرم "آندرس عمر" در اکتبر 2001 متولد شد، از من پرسیدند که آیا او را غسل تعمید خواهم داد یا نه و من حتی آن موقع هم استنکاف کردم. احساس کردم که کودکان معصوم قطعا به بهشت پذیرفته خواهند شد چه تعمید داده شده و چه نشده. به هر حال چگونه می توانستم او را داخل مسلک مسیحی کنم وقتی خودم را یک مسیحی معتقد نمی دانستم اگر چه من به عنوان یک پروتستان متولد شده و بزرگ شده بودم، اما به تثلیث اعتقادی نداشتنم، به مریم به عنوان مادر خدا، به مسیح به عنوان پسر خدا، به کشته شدن مسیح برای تطهیر گناهان ما و به اینکه مسیح بر روی صلیب به زبان آرامی ناله می زده است: "الی الی بهر، لا ماسا باخ تانی" به اینها اعتقادی نداشتم، منظورم اینست که چرا مسیح ناله کرده است " خدایا، خدای من چرا مرا رها کرده ای؟" در حالیکه عیسی مسیح می دانست که از طرف خدا به عنوان پیامبر او فرستاده شده است؟
6) من طوری تربیت شدم که یکی از ضد اسلام و ضد مسلمان ترین افرادی بودم که تا به حال دیده اید واقعیت اینست که به شدت ضد اسلام بودم. همچنین پیش از اینکه برای مطالعه و تحصیل در زبان عربی به قاهره بیایم (چون احساس کردم خوشنویسی عربی بسیار زیباست) بسیار ضد عرب بودم، من در ایالات متحده بزرگ شده بودم، با فیلمهای امریکایی پرورش یافته بودم که همیشه عرب ها را به عنوان بنیادگرایان رادیکال و ضد زن، متعصبین مذهبی و تروریست و مردمی معمولاً غیر نرمال به تصویر می کشید. اکثریت زیادی از کسانیکه ضد عرب هستند تا به حال به یک کشور عربی نرفته اند، واقعیت در آنجا متفاوت است.
7) در سال 1999 به دمشق برگشتم تا در یک سفارتخانه مشغول به کار شوم. در آنجا در سال 2000 با یک مهندس به نام "مهند"، آشنا شدم. و خیلی زود با هم ازدواج کردیم. راستش را بخواهید وقتی با او ازدواج کردم به این علت بود که او را دوست داشتم اگر چه او مسلمان هم بود. در دراز مدت متوجه شدم که او را دوست دارم چون مسلمان است. یک مسلمان خوب. من مسلمانان زیادی را در اینجا، دانمارک و در خاورمیانه دیده بودم و مثل زندگی خودم بعضی مسیحی های خوب و بعضی مسیح های نه چندان خوب و همینطور یهودی ها، بودائی ها و هندوهای اینچنین را دیده بودم.من گمان می کردم همه مسلمانهایی که میبینم نماینده اسلامند و هر وقت که از هر کدام از این مسلمانها سوالهایی درباره اسلام می پرسیدم یک چیز مرا متعجب می کرد، تقریبا همه مدعی بودند که متخصص اسلام هستند حتی آنهایی که بعداً فهمیدم اطلاعات غلطی به من داده بودند. محتاطانه تر این بود که فقط بگویند، نمی دانم یا مطمئن نیستم. هنوز مسیحیت و هیچ دین دیگری را با پیروانش مورد قضاوت قرار نمی دادم. ولی عجیب است که (به خلاف بقیه ادیان)، اسلام را با هر عربی مورد قضاوت قرار می دادم اگر چه 1ـ همه عربها هم مسلمان نیستند برخی پروتستان، کاتولیک، یهودی، بلوردان[3]، قبطی، علی اللهی و دیگر ادیان را دارند. و 2 ـ بیشتر مسلمانان عرب نیستند. مسلمین ممکن است اندونزیایی، هندی، چینی، مقدونی، مالیایی، روس، تایلندی، آفریقایی، بوسنیایی، امریکایی، سوئدی و غیره باشند، و البته عرب هم ممکن است باشند، من طوری رشد کرده بودم که درباره چیزی پیش داوری نداشتم ولی در این مورد اینطور نبود. مدت زیادی طول کشید تا این را بفهمم فقط بعد از ساعتهای بی پایان بحث و گفتگو و مجادله با همسرم بود که من آنقدر روشنفکر و روشن بین شدم که بفهمم من همه تصویر (اسلام) را ندیده ام.
8) در طول ماه رمضان (که مصادف با نوامبر 2002) بود از "مهند" خواستم که اگر ممکن است در خواندن قرآن به زبان عربی بن من کمک کند، او وقت کمی داشت ولی من مصر بودم که قرآن را به زبان عربی و با کمک یک ترجمه خوب بخوانم. وقتی که قرآن که مقدس ترین کتاب مسلمانان است را خواندم به نظرم رسید بسیار زیبا، علمی و سرشار از رحمت و نیز بسیار فمینیست[4] است. تقریبا همه کتابهایی که تا آن موقع راجع به اسلام خوانده بودم که همه را غیر مسلمانان نوشته بودند، اسلام را در پرتو یک نگاه تاریک معرفی کرده بودند. کسانی که علیه اسلام مطالبی را گاهی اوقات می نوشتند تکه های جدایی را از قرآن به دست می دادند و باقی آیه را حذف می کردند یا اینکه آیه را به غلط ترجمه می کردند، شاید تعمدی و یا سهوا. من اینقدر عربی می دانستم که بفهمم آنچه که می خوانم متفاوت با بقیه مطالبی است که تا آن موقع خوانده بودم.
9) علم بسیار، مطالبی بسیاری که تازه کشف شده اند. منظورم اینست که پیامبر محمد (ص)[5] سیاهچاله ها، سفر فضایی، DNA و علوم ژنتیک، نظریه تکامل (دگرگون و جهش)، زمین شناسی، اقیانوس شناسی، مراحل رشد جنین، منشأ آبی حیات و همه را ذکر کرده است، شگفت آور است، من همیشه شنیده بودم که قرآن اساسا یک نسخه کپی و رقیق شده کتاب مقدس است، ولی هیچیک از این مطالب در کتاب مقدس نبود. من متعجب بودم که چگونه فردی در 1400 سال پیش چگونه مطالبی اینچنین را نوشته است[6]. برخی از این مطالب تنها در قرن اخیر کشف شده اند. بعد من گمان کردم که خوب دانشمندان، منجمین، ریاضیدانان و نقشه کشهای عرب بسیار در آن زمان پیشرفته بودند و ممکن است برخی از آنها با هم جمع شده اند و کتابی بر اساس تورات و انجیل نوشته اند. اما پس از مطالعه و تحقیق درباره این ایده متوجه شدم تحول و انقلاب علمی اعراب پس از ظهور اسلام بوده است. سپس خواندم که مسلمین معتقدند که قرآن را فرشته مقرب جبرائیل (علیه السلام) به محمد (ص) داده است. و قرآن امتداد کلام الهی است، مسلمین معتقدند بخشهایی از تورات و انجیل که درباره زندگی مسیح (ع) صحبت می کنند توسط خدا الهام شده اند یا الله که همان خدا (God) به زبان عربی است. نه تنها مسلمین عرب بلکه مسیحیان و یهودی های عرب هم خدا را «الله» می گویند. مسلمین ابراهیم، سلیمان، موسی، عیسی مسیح و نوح و در واقع همه پیامبران مذکور در کتاب مقدس را محترم می شمارند. همچنین (در قرآن) ذکر شده است که پیامبران دیگری بوده اند که به سوی ملت های دیگر آمده اند تا به آنها کمک کنند مردمان بهتری باشند: (برخی) می گویند بودا یکی از این پیامبران است اما مانند عیسی مسیح او هرگز منظورش این نبوده است که مردم به او به عنوان وجودی برتر از خدا معتقد باشند، بلکه فقط (معتقد باشند) او یک فرستاده و پیام آور خداست. همچنین مسلمین معتقدند که محمد رسول خدا (ص) آخرین پیامبر است تا آنکه مسیح به زمین بازگردد.
10) در قرآن گفته شده است که خدا می تواند حجابی بر دیدگان ما و سنگ و سختی ای بر دل های ما قرار دهد که ما دیگر نه بتوانیم پیام قرآن را ببینیم و نه آن را احساس کنیم. تنها هنگامی که خدا بخواهد ما می توانیم آن را بفهمیم در 12 دسامبر 2002، رویای باورنکردنی ای دیدم که باعث شد درباره دین با عمق بیشتر فکر کنم و بیندیشم. رویا ها در ایسلند بسیار مهم تلقی می شوند و تعبیر خواب تقریبا یک علم به حساب می آید. هیچ وقت فکر نمیکردم که به دین نیاز دارم. اما دین مرا به خود جذب می کرد ولی معتقد شده بودم که همینکه به خدا معتقدم خوب است و اینکه قطعاتی را از ادیان مختلف بگیرم تا به ترکیب مورد نظر خودم برسم: «تلفیق آنا»
11) در ژانویه 2003، شروع کردم در اینترنت و با کلمات کلیدی "اسلام"، "قرآن" و "مسلمان" و غیره جستجو می کردم. در ماه مارس وقتی در ریکیاویک بودم، شانس این را پیدا کردم که با یکی از بهترین دوستانم که دختری ایسلندی بود و مسلمان، صحبت کنم و او هم یک ترجمه واقعا خوب از قرآن به انگلیسی (نسخه عبدالله یوسف علی) را پیشنهاد کرد که در کنار عربی بخوانم. در ماه آوریل آن را دریافت کردم و به عنوان ضمیمه کارم شروع به مطالعه کردم.
12) در ماه مه 2003 دوست مسلمان و ایسلندی ام بازدید دیدار مرا به جا آورد و دو هفته با ما ماند و ما شروع کردیم که راجع به قرآن صحبت کنیم. من به او گفتم که می خواهم قرآن را به زبان ایسلندی ترجمه کنم. او هم گفت که همین رویا را در سر داشته است. و به توافق رسیدیم با هم این کار را انجام بدهیم. ما اوقاتمان را به خوبی صرف بحث درباره مسیحیت، یهودیت و اسلام می کردیم تمام وقت و همه روزها او اعتقادات مسیحی (پروتستانی) خود را مورد سوال قرار داده بود، یهودیت را ملاحظه کرده بود و دوبار به اسرائیل (یعنی فلسطین اشغالی را) رفته بود و تنها در بار دوم، شروع کرده بود که طرف دیگر درگیری عرب ـ اسرائیلی را نیز ملاحظه کند. و به اسلام علاقمند شده بود او هم قبلا مسیری شبیه مرا طی کرده بود و به همان نتایج رسیده بود. قبلا در 1995 وقتی به من گفت که مسلمان شده است من بد با او برخورد کردم. کاملا برخوردی منفی، باید به خاطر حمایت نکردنم از او خجالت بکشم.
13) حال متوجه شدم که خود را مسلمان می دانم، به همسرم درباره الهام هایی که به من می شد صحبت کردم و او تند به باد سوال گرفت او از من خواست که صبر کنم و دینم را عوض نکنم تا بعد. او به من گفت که مسلمان شدن زندگی مرا دشوارتر خواهد کرد، و مردمی که اسلام را نمیشناسند با من رفتار متفاوتی خواهند داشت و اینکه در شرایط حاضر، در سال 2003 و در دنیایی که ما در آن زندگی میکنیم مرا مسخره خواهند کرد. به من گفت ممکن است اگر دین اسلام را بپذیرم ارتباطم با خانواده ام و دوستانم قطع خواهد شد. او نگران بود که مردمی که مرا خوب نمی شناختند یا کسانی را که من برای مدت زیادی یا هیچ وقت ندیده بودم گمان کنند او مرا مجبور کرده است مسلمان شوم. به او گفتم که اگر اینطور بود ما با هم ازدواج نمیکردیم چون هنگامی که ما ازدواج کردیم من مسیحی بودم وتا بحال هم مسیحی مانده ام، این را هم گفتم که کسانی که مرا حتی اندکی می شناسند می دانند که من ذهن قدرتمندی دارم و یک فمینیست و اومانیست واقعی هستم و اینکه من از لحاظ فکری بسیار مستقل هستم نه یک انسان کوته فکر و می دانند که کسی نمی تواند مرا کنترل کند. والدین من سالها بدون کسب موفقیتی تلاش کرده اند.
14) همانجا تصمیم گرفتم اگر خانواده ام و دوستانم به خاطر مسلمان شدنم خواستند ارتباطشان را با من قطع کنند، خوب قطع کنند. دین من متعلق به من است و افتخار می کنم که در ادیان مسیحبت، یهودیت، هندوئیسم، بودیسم و اسلام تحقیق کرده ام. برای من سالها و ساعتهای بی پایان مطالعه کتابها و کاوش در روح خودم طول کشیده است تا به این نقطه برسم. اعتقاد من به خدا چیزی است که همیشه آن را جدی گرفته ام و هیچگاه از ابراز این عقیده احساس خجالت نکرده ام، حتی هنگامی که برخی برای اینکه به چیزی اعتقاد داشته ام که آنها نمی توانستند ببینند مرا مسخره می کردند با آنها بحث می کردم که به اطراف خود نگاه کنید چگونه می توانید به قدرت برتری که همه چیز اطراف ما را خلق کرده است، اعتقاد نداشته باشید و به کسانی که اسلام را به عنوان یک مکتب تقلیدی از مکاتب دیگر می نگرند می گویم که اینطور نیست. اسلام اگر بزرگترین دین نباشد یکی از بزرگترین ادیان جهان است، از هر 4 نفر روی کره زمین در حال حاضر یک نفر مسلمان است و نرخ گسترش پیروان آن از همه ادیان بیشتر است.
15) بنابراین نهایتا در 4 ژوئن 2003 تصمیم گرفتم رسماً مسلمان شوم تا بتوانم برای حج به مکه بروم. من مدت طولانی به دنبال پاسخ پرسشهایم بودم. از زمان بچگی، و در اواسط دهه 90 من درباره اعتقادات و ادیان مختلف کتاب هایی خریدم. در اعماق خودم تصور می کردم که به پاسخ سوالاتم خواهم رسید. یاد دارم اولین بار که "اذان" (ندای مسلمانان برای دعوت به نماز که کسی از مناره ای در یک مسجد فریاد می زند الله اکبر) را شنیدم یک روز روشن آفتابی در ماه فوریه 1997 در قاهره بود. در همان لحظه صدای ناقوس کلیسا هم می آمد اما وقتی که صدای دعوت به نماز را شنیدم بدون آنکه بفهمم اشک بر صورتم جاری شد.
من مسلمان نبودم اما این صدا مرا تکان داد. یکی از قدیمی ترین و صمیمی ترین دوستانم که یک کاتولیک است چندی پیش در بیروت بود، او در یک هتل اقامت داشت و در شب اول اقامت در لبنان او ساعت 30/4 با صدای اذان بلند شده بود. او هم احساس کرده بود که صدای اثر گذاری است و او هم گریسته بود.
16) وقتی که قرآن را خواندم، از اعماق درونم و انتهای روحم احساس کردم این برای من مناسب است. زیبایی الهام شدنی قرآن گاهی مرا به گریه می اندازد. این یک شیوه همه جانبه زندگی است. هیچ کتاب مذهبی دیگری مرا به گریه وا نمی دارد.
17) به سادگی بگویم قرآن پیچیده ترین کتابی است که تا کنون خوانده ام. هر چه بیشتر آن را می خوانی آن را بیشتر می فهمی و هم زمان سوالات بیشتری برایت ایجاد می شود. قرآن می خواهد به شما القا کند که بیشتر بیاموزید. هر بار که آن را می خوانید، از لایه های مختلف فهم عبور می کنید البته من یک متخصص (علوم اسلامی) نیستم و هرگز هم نخواهم بود. این را هم بگویم که حتی اگر هر روز آن را در بقیه عمرم بخوانم چیزه تازه ای خواهم آموخت، قرآن پر از اسرار و رموز است، من هنوز در تکمیل مطالعات قرآنی ام، مطالعات کتاب مقدس نظیر انجیل بارنابا، تورات و غیره را مطالعه می کنم.
18) از آن زمان با چند خانم مسملان هم از طریق اینترنت دوست شده ام. وقتی که دراینترنت جستجو می کردم به یک سایت ایسلندی مسلمان برخوردم به اسم www.islam.is و با نویسنده آن تماس گرفتم و مکاتباتی را با او آغاز کردم. حوالی ابتدای سال 2004 گزارشی با عنوان "اسلام در ایسلند، سال 2003" که خودم نوشته بودم، برایش فرستادم، و قرار است این گزارش را به دولت عربستان سعودی ارائه دهم. در زمینه ترجمه قرآن از عربی به زبان ایسلندی به من پیشنهاد کرد که سه نفری (یعنی او و من و دوست سابق الذکرم) کار کنیم. یعنی به نظر می رسد ما سه زن مسلمان ایسلندی خواهیم بود که روی ترجمه قرآن به زبان ایسلندی کار می کنیم. برای کسانی که دنبال یک ترجمه خوب قرآن به انگلیسی می گردند شنیده ام ترجمه محمد اسد بسیار شفاف است. اما خودم باید آن را مطالعه کنم.
19) به هر حال در تابستان گذشته تعداد زیادی مطالب خواندنی و کتاب از کوالالامپور خریداری کردم، آنجا یک مکه جدید کتاب است. (یعنی مرکز کتب اسلامی است) من واقعا مقدار زیادی کتاب انبار کردم. من به همراه همسر و پسرم 1 ماه در مالزی ماندیم. چه محل شگفتی! چه اماکن اسلامی باورنکردنی ای! من فقط به کشورهای عربی خاورمیانه رفته بودم و اینجا مالزی یک سرزمین جدید اسلامی در جنوب شرقی آسیاست. دست کم باید بگویم که این تجربه شگفت آور بود، من همیشه شیفته هنر و معماری اسلامی بودم و همه جای مالزی چه داخل ساختمانها و چه خارج ساختمانها موزه ای بزرگ است، تحت اشراف نخست وزیر پیشین مالزی ماهاتیر محمد، اسلام حیات تازه ای پیدا کرد، او می خواهد همه کشورهای اسلامی را متحد کند نه تنها اینکه یک مجتمع متحد اسلامی تشکیل شود بلکه او خواستار واحد پول واحد دینار طلاست. چه ایده رویایی ای، اسلام به مردان و زنان بیشتری مانند او نیاز دارد.
20) من همیشه سعی می کنم مثبت باشم به همین خاطر احساس می کنم قرن 21 زمان مهیجی خواهد بود. اگر کسی مانند من ممکن است مسلمان شود برای همه این امید هست، دوستانی که اخیرا با آنها درباره دین بحث کرده ام می دانند که من مسلمان شده ام و بدون استثنا بسیار از من حمایت کردند. کمی جا خوردم که آنها متعجب نشدند. آنها می گفتند که می دانستند من روزی موضع خود را پیدا خواهم کرد (چون مدت بسیار طولانی به جستجو پرداخته ام) و برای من خوشحال بودند حتی بعضی مرا با نام اسلامی جدیدم صدا می زنند: "نور" که به معنای روشنایی است. من هنوز از نام "آنالیندا" هم استفاده می کنم. چون این نامی است که پدر و مادرم برایم گذاشتند و نمایانگر بخشی از شخصیت 36 ساله من است. "نور" تنها امتداد من است.
داستان من تمام شد. داستان: «سفر به روشنایی». سفری که در واقع تازه آغاز شده است.
پاورقی
1ـ کلیسای لوتران: کلیسایی است که به نام مارتین لوتر موسس فرقه پروتستان نامگذاری شده است.
2ـ غسل تعمید پس از تولد نوزادان خانواده های مسیحی به نشانه پذیرفته شدن این طفل به عنوان یک مسیحی می باشد.
3 ـ بلوردان: یکی از فرقه های سیاسی و مذهبی اسلام.
4ـ البته قرآن فمینیست نیست اما خواننده در مقایسه با مکاتب دیگر هر چه را که طرفدار حقوق زنان یافته آن را فمینیست تلفی کرده است.
5 ـ البته قرآن بر پیامبر وحی شده است در اینکه او مولف آن باشد. (مترجم)
6 ـ نگارنده در هنگام خواندن قرآن برای بار اول به منشا الهی روحیانی بودن آ« اعتقاد نداشته است و می خواهد بگوید اگر فرض بگیریم بشر اینها را نوشته است عجیب است. (مترجم)
کتابخانه سایت تبیان |
http://www.rahyaftegan.com
پدر آریوس ::: یکشنبه 85/12/13::: ساعت 12:16 صبح